دوستای مهربون داداشی عزیزم !
سلام
من مهتاب خواهر مسعود گلم هستم.
می دونم چقدر همتون از اینکه مسعود اینجا رو تعطیل کرده ناراحتید!
واقعا حیف تلاش زیبا و ستودنی مسعودم ، تو این دو سال رها شه و چشم انتظارایی که واسه دیدن مطالب تازه و مفیدش اینجا میان ، نا امید برگردن !
به خاطر دل مهربون و چشای منتظر همه ی شما دوستای گل داداشی عزیزم ، می خوام این نوید و بهتون بدم کــــــــــــــــــــه ...................
***مسعودم قـــــــول داده دوبــــــاره بنویســــــه***
قول داده دیگه این فکر و نکنه که اینجا مفید نیست ! خودشم خوب می دونه چقدر تو این مدت مطالبش واسه کسائیکه دوست دارن چیزای جدید یاد بگیرن با ارزش بوده .
مسعودم !
همونطور که تو اینجا رو به واسطه ی آشنایی با دوستای خوبی که پیدا کردی دوست داری ، اونام تو رو دوست دارن و نمی تونن جای خالیت و ببینن.پس برگرد و مثل همیشه عالی به کارت ادامه بده !
اینم یه قسمت از اشعار زیبای شاعری که خیلی دوسش داری واسه اینکه خیلی ماهی که برگشتی .
...من نمی خواهم
سایه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
من نمی خواهم
او بلغزد دور از من روی معبرها
یا بیفتد خسته و سنگین
زیر پای رهگذر ها
او چرا باید به راه جستجوی خویش
روبرو گردد ،
با لبان بسته ی درها ؟
او چرا باید بساید تن
بر در و دیوار هر خانه ؟
او چرا باید ز نو میدی
پا نهد در سرزمین سرد و بیگانه؟! ...
~ همه ی ما دوستت داریم عزیــــــــــــــــــزم~
در پناه حق .
٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫
سلام
مرسی که هنوز بیاد ما هستی !!!
ممنون که به ما سر زدی !!
مثل همیشه وبت زنده و یر حاله !
٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرحال
سلام ...
...
خسته نباشی
سلام
آسمان همچو صفحه دل من
روشن از جلوه های مهتابست
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خوابست
خیره بر سایه های وحشی بید
می خزم در سکوت بستر خویش
باز دنبال نغمه ای دلخواه
می نهم سر بروی دفتر خویش
تن صدها ترانه میرقصد
در بلور ظریف آوایم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
می دود همچو خون به رگهایم
آه ... گویی ز دخمه دل من
روح شبگرد مه گذر کرده
یا نسیمی در این ره متروک
دامن از عطر یاس تر کرده
بر لبم شعله های بوسه تو
میشکوفد چو لاله گرم نیاز
در خیالم ستاره ای پر نور
می درخشد میان هاله راز
ناشناسی درون سینه من
پنجه بر چنگ و رود می ساید
همره نغمه های موزونش
گوییا بوی عود می آید
آه... باور نمیکنم که مرا
با تو پیوستنی چنین باشد
نگه آن دو چشم شور افکن
سوی من گرم و دلنشین باشد
بیگمان زان جهان رویایی
زهره بر من فکنده دیده عشق
می نویسم بر وی دفتر خویش
جاودان باشی ای سپیده عشق
موفق و موید باشین
بازم به ما سر بزن
بنویس بازم .تو که عاشق این کاری.شاید من بتونم اینجاها پیدات کنم گلم. وجودم